سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 13872
کل یادداشتها ها : 14
خبر مایه


1 2 3 4 >
شیخ زین العابدین مازندرانی از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصاری ساکن کربلا بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته‌اند: تا می‌توانست قرض می‌کرد و به محتاجان می‌داد، و هر چند وقت که بعضی از هند به کربلا می‌آمدند قرض‌های او را می‌دادند. روزی بینوائی به در خانه او رفت و از او چیزی خواست. شیخ چون پولی در بساط نداشت، بادیه مسی منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش. دو سه روز بعد که اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که: بادیه را دزد برده است. صدای آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید؛ فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده‌ام.
در یکی از سفرها که شیخ به سامرا می‌رود، در آنجا سخت بیمار می‌شود. میرزای شیرازی از او عیادت می‌کند و او را دلداری می‌دهد. شیخ می‌گوید: من هیچگونه نگرانی از موت ندارم ولیکن نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتی که می‌میریم روح ما را به امام عصر (علیه‌السلام) عرضه می‌کنند. اگر امام سئوال بفرمایند: زین العابدین ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانی قرض کنی و به فقرا بدهی، چرا نکردی؟ من چه جوابی به آن حضرت می‌توانم بدهم؟!
گویند میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف متاءثر می‌شود به منزل می‌رود هر چه وجوهات شرعی در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم می‌کند. «1»
امام الکاظم (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا اگر چنین نکنید، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.»
.................................
منابع:
1: یکصد موضوع 500 داستان ص 298.
2:
«اِنَّ خَواتیمَ أعمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخوانِکُم والإحسانِ إلیهِمْ ما قَدَرْتُم و الاّ لَمْ یُقْبَلْ مِنْکُم عَمَلٌ.» «بحار الانوار، ج 75، ص 379»

  
مردی از اهل مصر خوشه انگوری نزد فرعون آورده و خواهش کرد آن را مروارید نماید. فرعون آن را گرفته و بدرون خانه آمد و در این اندیشه بود که چگونه خوشه انگور را می‌توان جواهر نمود! در این میان شیطان به در خانه فرعون آمد و در را کوبید. فرعون صدا زد کیست؟ شیطان گفت: خاک بر سر خدائی که نمی‌داند در پشت در چه کسی است، پس داخل خانه شد و خوشه را از فرعون گرفته و اسمی از اسماء خدا را بر آن خواند و خوشه انگور جواهر گردید.
آنگاه گفت: ای فرعون انصاف ده من با این فضل و کمال شایسته بندگی نبودم ولی تو با این جهل و نادانی ادعای خدایی می‌کنی و می‌گوئی من خدای بزرگ مردمم؟!
فرعون پرسید: چرا آدم را سجده نکردی تا از درگاه قرب خدا رانده شوی؟ گفت: زیرا می‌دانستم که از صلب او مانند تو عنصر پلیدی بوجود می‌آید.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«شیطان به سپاهیانش مى‌گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است.»

...............................
منابع:
1: یکصد موضوع 500 داستان ص 310.
2:  «یَقُولُ إِبْلِیسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَیْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْیَ فَإِنَّهُمَا یَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْکَ» کافى (ط-الاسلامیه) ج2، ص327، ح.2

 

 


  
بانوی بینوایی، یگانه پسرش به سفر رفته بود، و سفر او طولانی شد. او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق (علیه‌السلام) آمد و گفت: پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسیار طول کشیده و هنوز برنگشته و بسیار نگرانم.
امام فرمود: ای خانم صبر کن، در پرتو آن خود را نگهدار. آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش نیامد، کاسه صبرش لبریز گردید و به محضر امام آمد و گفت: پسرم نیامده، سفرش طول کشید، چه کنم؟ امام فرمود: مگر نگفتم صبر و مقاومت کن. گفت: سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسیده و دیگر تاب و توان صبر را ندارم!
فرمود: اکنون به خانه‌ات برو که پسرت آمده است. او سراسیمه به سوی خانه‌اش رفت، و دید پسرش از مسافرت بازگشته است، بسیار خوشحال شد و با خود گفت: مگر بر امام وحی نازل می‌شود، او از کجا فهید که پسرم آمده است؟ ! بروم این موضوع را از خودش بپرسم.
نزد امام آمد و عرض کرد: آری همانگونه که خبر دادید پسرم از سفر آمده آیا بر شما وحی نازل می‌شود که چنین خبر پنهان را دادید؟ فرمود: من این خبر را از یکی از گفتار رسول خدا بدست آوردم که فرمود: هنگامی که صبر انسان به پایان رسید، گشایش کار او فرا می‌رسد
از اینکه صبر تو به پایان رسیده بود، دریافتم که گشایش مشکل تو فراهم شده است. از این رو به تو گفتم: برو که پسرت آمده است، و خبر من مطابق با واقع گردید. «1»

رسول خدا می‌فرماید:
«براستى که کمک از جانب خداوند به اندازه هزینه مى‌رسد و صبر از جانب خداوند به اندازه گرفتارى مى‌آید.» «2»

..............................
منابع:
1: یکصد موضوع 500 داستان ص 314.
2: «إِنَّ الْمَعُونَةَ تَنْزِلُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ وَ إِنَّ الصَّبْرَ یَنْزِلُ عَلَى قَدْرِ شِدَّةِ الْبَلَاءِ.» من لا یحضره الفقیه ج 2، ص 294

  

 

قرآن کریم، عمل همراه با ریا را باطل و در ردیف کفر می‌داند و می‌فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»

اگر چیزی به کسی دادید، بر سر او منّت نگذارید و موجب اذیّت او نشوید؛ زیرا اگر منت گذاشتید، عمل باطل می‌شود. همچنین مواظب باشید تظاهر و ریا در کارهایتان نباشد. اگر در عملی ریا آمد، عمل باطل است. حتّی بزرگان می‌فرمایند: اگر کسی نماز را برای خداوند متعال می‌خواند، امّا برای آنکه مردم بگویند این فرد مسجدی است، به مسجد برود، عبادت او باطل می‌شود!

ورود ریا در اعمال، بسیار مخفیانه و پنهان است. یکی از مهارها و دام‌های بزرگ شیطان، ریاست که انسان را به سقوط می‌کشاند. گاهی انسان یک عمر عبادت می‌کند و ناگهان متوجّه می‌شود هم? اعمال او بر اثر ریا باطل بوده است.

شخصی به مسجد می‌آمد و همیشه صف اول نماز می‌ایستاد و در اثر تداوم نماز جماعت، وجهه‌ای پیدا کرده بود. شبی دیر به مسجد رسید و دید جای همیشگی او را گرفته‌اند و به ناچار در صف دوّم ایستاد. مرتّب در دل خود از اینکه در صف دوّم ایستاده است، ناراحت بود. در این حین، ناگهان متوجه شد که چرا اینقدر ناراحت است؟ پس از تأمّلی فهمید هم? این مدّت که در صف اوّل نماز جماعت می‌ایستاده، برای مردم بوده و هم? نمازهای قبلی او باطل است!

در روایات آمده است که خداوند متعال می‌فرماید:

«أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ‏ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَیْرِی»

خدای سبحان می‌فرماید من شریک خوبی هستم. هرکس در عملی، دیگری را با من شریک کند، من هم? عمل را به شریک خود واگذار می‌کنم. گاهی انسان هفتاد سال عبادت کرده، ولی چون ریا و شرک خفی همراه آن بوده است، ناگهان در قیامت می‌بیند هیچ ندارد. گردویی با ظاهر خوب و درونی پوچ و بی‌مغز نصیب او شده است.

به تعبیر بزرگان و علماء، عمل باید هم حسن فعلی داشته باشد و هم حسن فاعلی. عمل باید نیک باشد، ضمن آنکه انجام آن، تنها برای رضای الهی صورت گیرد. عمل خالص، چه عبادی مانند نماز و روزه باشد و چه اجتماعی مانند خدمت به خلق خدا، تنها در صورتی که مخلصانه انجام شود، مورد پذیرش پروردگار عالم قرار می‌گیرد.


  

گاهی یک عمل میتواند مسیر زنگی انسان را عوض کند وتاثیر بسزای در زندگی انسان داشته باشددر نقلها آمده است زمانی که نمرود و نمرودیان آتش بزرگی را برای سوزاندن خلیل خدا تدارک دیدند و شعله ها ی آتش تا آسمان میرفت  .وقتی حضرت ابراهیم ع را به آتش انداختن دو حیوان مشغول کار شدند یکی زنبور بود  ودیگری مارمولک.زنبور عسل به محض دیدن افروخته شدن آتش تند تند میرفت ودر دهان خود اب میکرد وروی آتش میریخت  در روایت آمده جناب جبرئیل از او پرسید <میدانی که اتش عظیمی برپا شده تو چگونه می خواهی با این دهان کوچکت آن را خاموش کنی؟». زنبور گفت:«من بنای خاموش کردن آتش را ندارم من فقط به وظیفم عمل میکنم  و به مقدار حجم دهانم آب می برم و بر روی آتش می ریزم. دیگرکاری ندارم خدا آنراخاموش میکند یا نمی کند ». میگویند از این تاریخ به بعد اون شد زنبور عسل یعنی خداوند بخاطر این عمل خالصانه عصاره وجود زنبور را عسل قرار داد.در این جریان مارمولک هم دست به کار شده بود. او زمین را می کند و به زیر زمین می رفت و از زیر، آتش را فوت می کرد تا شعله ورتر شود.بعضی ها در اجتماع مارمولک صفت هستدبجای ابنکه خود را اصلاح کنندهمیشه سعی دارندهمانندآتش زیر خاکسترمشکلات دیگران را شعله ور تر سازند. اما بعضی دیگر همچون زنبور عسل هستند؛ علاوه بر اینکه عسل می دهند، همیشه به دنبال رفع مشکلات دیگرانند.  حال خودمان قضاوت کنیم کدام عمل بهتر است اینکه عمل خالصانه باشد یا نباشد مثل زنبور باشی یا مارمولک

 

 


..........................

منبع:شرح مراتب طهارت نوشته صمدی آملی


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ